بسم الله...
حرف آشنایی است این: "گردان رفت...دسته برگشت"
مرتضی جاویدی شاید
"فکر" میکرد
"حدس" میزد
شصتش خبردار شده بود
که امام "خوشبین نیست" به عقب نشینی!
پس ایستاد تا آوینی بنویسد
"از تقدیر آیندهی جهانی که در کف امثال اوست
نه در کف نامآوران دنیای تیره ی سیاست"
کاش بود و فرمانبری میکرد سردار تنگه ی احد
کاش بیسیم دست بگیرد از آنسو و بگوید که
"سلام برسانید سیدعلی را! نمیگذاریم احد تکرار شود!"
پ.ن: اشلو را برای بار دوم خواندم. هر بار خواندنش، زندگی تازه میآورد.
- ۹۴/۰۴/۲۸