از استقلال فکری می گفت
و از اینکه مغز من را شست و شو داده اند
.
.
.
فهمیدم برنامه دیروز بی.بی.سی "استقلال فکری" بوده.
پ.ن: تزئینی است.
جوان، آرام، بین رفتن و نرفتن
وارد خانه شد
نزدیکتر که رفت
مادرجان به استقبال آمد
اشاره کرد به همان اتاقی که از اول چشم جوان را گرفته بود.
داخل که شد، چهرهی آشنای پیرمرد را دید
سیمای پیرمرد، در چشمهای جوان میدرخشید
اما جوان انگار، بیتفاوت تر از اینها بود
و شاید زمینی تر!
سلام داد و نشست
صحبتهای جوان گل انداخته بود که
پیرمرد به تنها اهل خانه گفت: " پذیرایی بیاورید جانم"
مادرجان بشقابی پشت در گذاشت
پیر گفت: "چی آوردید جانم؟"
گفت: "شرمندگی..."
جوان، شرمسار، سر به زیر انداخت
دانست اینجا، جای دیگری است
شبیه خانهی یار...
بسم الله...
حرف آشنایی است این: "گردان رفت...دسته برگشت"
مرتضی جاویدی شاید
"فکر" میکرد
"حدس" میزد
شصتش خبردار شده بود
که امام "خوشبین نیست" به عقب نشینی!
پس ایستاد تا آوینی بنویسد
"از تقدیر آیندهی جهانی که در کف امثال اوست
نه در کف نامآوران دنیای تیره ی سیاست"
کاش بود و فرمانبری میکرد سردار تنگه ی احد
کاش بیسیم دست بگیرد از آنسو و بگوید که
"سلام برسانید سیدعلی را! نمیگذاریم احد تکرار شود!"
پ.ن: اشلو را برای بار دوم خواندم. هر بار خواندنش، زندگی تازه میآورد.
به بعضیام باید گفت
آقا خودتو اصلاح نکن
فکر کنم همین روزا برای پسر همسایمون خواستگار بیاد
"طبیعت"مان را با گریه سرشته اند...
امروز گره خورد، خونْ گریه ها با ناله های سبز فاطمی...
امروز روز طبیعت است...طبیعت فاطمی!!
پ.ن1: شاید با تلخ کامی نشود نوشت. نمی دانیم با چه ادبیاتی خاک را حواله کنیم به سر این جعبه ی جادویی.
دوستی داریم
در مورد هر موضوعی خاطره ای دارد
اگـر تلاش کند تا بتوانـد خوابِ مرتبطِ با موضوع هم ببینـد
استعدادِ سنجش مصلحتِ جایی را هم دارد حتماً
چه شود!!